گفته ها و نگفته های امیر آشتیانی
مقام امن و می بیغش و رفیق شفیق *** گرت مدام میسر شود زهی توفیق
گفته ها و نگفته های امیر آشتیانی
مقام امن و می بیغش و رفیق شفیق *** گرت مدام میسر شود زهی توفیقدرباره من
روزانهها
همه- اصل قضیه «عشق» است ازدواج از نگاه رهبری
- مانی جمشیدی جلوه جدیدی از مانی
- برج مراقبت سربزنید ضرر نمیکنید
- داستان کودکی از نگاه متفاوت بخوانید جالبه!
- نامه ایی به نرگس حیدری دختری سوخته در روستا
- بروید تحلیل سیاسی از موضع گیری های ..
- پست الکترونیک من amir.ashtiani@gmail.com
پیوندها
- نجمه آجربندیان
- امیر رفعتی
- محمد طاهری
- سعید اسلامی
- حمیدرضا طهماسبی پور
- محبوبه خوانساری
- نرگس نیک ضمیر
- آدمک باران
- سعید رضایی
- درست هم زمان با طلوع آفتاب...
- سارا علیاری
- سید جواد سیدپور
- الهام حدادی
- مهدی اسدی
- محبوبه مغانی
- آذر جزایری
- غزل شرقی
- ابولفضل سلمان زاده
- شیرین سعیدی
- آریانا
- مریم السادات حسینی
- نسرین خدادادی
- مهناز شوقی
- پویا دبیری مهر
- هانیا کیوان
- محمد حسین مهرزاد
- مانی جمشیدی
- مریم سلطان زاده
جدیدترین یادداشتها
همهبایگانی
- دی 1388 1
- تیر 1388 1
- اردیبهشت 1388 2
- اسفند 1387 2
- دی 1387 2
- آذر 1387 1
- آبان 1387 2
- مهر 1387 2
- شهریور 1387 1
- مرداد 1387 5
- تیر 1387 1
- خرداد 1387 1
- اردیبهشت 1387 1
- فروردین 1387 3
- اسفند 1386 2
- بهمن 1386 8
- دی 1386 4
- آذر 1386 6
- آبان 1386 6
- مهر 1386 5
- شهریور 1386 3
- مرداد 1386 16
- تیر 1386 17
- خرداد 1386 22
- اردیبهشت 1386 3
زشت و زیبا
این روزها زندگی برایم
حکم قصه تلخی دارد
که یک بار نه صد بار
که یک دم نه هر دم
از نامش می گریزم.
من فراری شده ام
از چه؟
راستش ،نمی دانم!
می دوم رو به جلو
من فقط می دانم
پشت سرم فریاد است.
شاید موطن من هیچ کجا آباد است؟!
شایدم پشت هیچستان سهراب.
هر کجا هست اینجا نیست.
من فراموش شدم در اعصار
نقش من گم شده در این داستان.
زندگی زیبا نیست
نمی دانم ،راستی نمی دانم
چرا سیاوش می گفت:
« زندگی زیباست
زندگی آتشگهی دیرینه پابرجاست .....»
پس بالاخره فرار کردی؟؟!! من از همین میترسیدم که گفتم زودتر حق التحریرمون رو بده دیگه!!
حالا کجا با این عجله؟ فکر کردی من نمیفهمم که داری میری هیچستان سهراب؟! من خودم اونجارو بلدم! پس میبینت (:
ااااااااااا تو فهمیدی
می خواستم بپیچونم فهمیدی
ای ول برگشتنه هم با ماشین تو بر می گردیم میریم شیرینی می خوریم
«... غم دل با تو می گویم غار!
بگو آیا مرا دیگر امید رستگاری نیست؟»
صدا نالنده پاسخ داد:
......آری نیست!
آری هست
سلام دوست عزیزم
وبلاگ من به روزه مثل همیشه منتظر قدم های زیبات هستم.قربونت
اسپیکرت رو خاموش کن حتما بیا منتظرتم
اومدم راستی تو فقط همین پیام و بلدی بگذاری؟؟؟
تو دیگه چرا بابا تو که همیشه شاد بودی و قوی رییس . اما حالا مثل اینکه تو هم به جمع ما مایوسان فلسفی پیوستی. خدا نکنه که این طور باشه
خدا نکنه
دوباره شاد می شم سعی می کنم اما قوی هستم
سلام امیر جون
این که راجع به پست هات نظر نمی دم به این معنی نیست که نمی خونمشون به خدا احدوواحد می خونم باشه هر وقت به روز کردی بهم بگو .به هر حال ازت ممنونم
قبول آقا
به خدا که سر کاری گفتن زندگی زیباست . ما را هم در احساست شریک کن امیر عزیز . راستی مطلب رو روی بلاگم(بدون سانسور) گذاشتم . دوست داشتید بیایید و ببینید .
ارادتمند شما !
خواندم جالب بود
امیر جون سلام
تو دیگه چرا؟
اون ورا نمی آیی آققققا.....
سلام می ام بابا
دایی نوکرم داره ته می کشه جیب بوسیم آقا سرور ارباب
چشم
سلام ممنون از نظرت اما اینقدرم نا امید نباش پسرم:)
من نا امید نیستم اما دیگ به دیگ می گه روت سیاه
سر بزن نظر بده
When heart starts listening to silence and eyes start reading thoughts then there happens a beautiful relationship. Respect it!
سلام من یه رفیق دارم اسمش امیره فامیلیشم اشتیانی اینم وبش برو ببین جالبه دو نفر هم اسم دوتاشون وب دارن اینم ادرسش:www.ashtian-new.mihanblog.com
دییدم جالب بود
ما هم دوست شما
چشم! شرح عکس را هم نوشتم!
مرسی