اشتم تو بلگ ها چرخ می زدم که تو یه بلاگ در مورد نوشتن یه داستان کوتاه با ۱۵ کلمه دعوت شدم این ۱۵ کلمه و
۱ - مرفین
۲- درد
۳-بیمارستان
۴-مرد
۵-فریاد
۶- همسر مرد
۷-حجاب
۸-صدای کلفت
۹-شغل دولتی
۱۰-نمادهای دینی
۱۱-پرستار
۱۲-صندلی چرخدار
۱۳-درخت اقاقیا
۱۴-هوس
۱۵-سیگار
اینم داستان.....
پرستار داشت مرفین آماده تزریق می کرد .صدای درد دارم و دارم میمیرم مرد تمام فضای بیمارستان و تو نیمه های شب پر کرده بود. همسر مرد با التماس در حالی که داشت حجابش و درست می کرد ار دکتر خواهش می کرد تو را خدا کمکش کنید اقای دکتر.
دکتر هم که با نگاه پر از هوسش داشت زن و می خورد یه پک به سیگارش زدو با صدای کلفت گفت: اون موقع که با مستمسک قرار دادن نمادهای دینی پست های دولتی رو قبضه کرده بودین از کسی کمک نمی خواستید و به کسی کمک نمی کردید. وبعد با چشماش به دنبال سوژه جدید گشت و بی تفاوت غرولندی کرد و با خنه به سمت دیگه رفت.
زن هم با ناامیدی در حالی که چشماش پر از اشک بو صندلی چرخدارو هل می داد و به سمت درخت اقاقی رفت و زیر لب گفت خدا خودت که می دونی دروغ می گفت پس خودت کمکش کن...
سلام
مرسی که به من سر زدی
منم لینکت کردم
خیلی بامزه بود.
سلام امیر جان
مرسی عزیزم از اینکه پشتکارش رو گرفتی و داستانت رو نوشتی . خوب این هم یک روایت متفاوت و کاملا متفاوت از این عناصر بود. خوب به هرحال هرچیزی امکان دارد در داستان اتفاق بیفتد و این ناشی از تجربیات شخصی ما و تاثیر آن در ظمیر ناخودآگاه ما دارد ولی معمولا هیچ جای دنیا هیچ پزشکی در حین معاینه حق کشیدن سیگار ندارد حتی در مطب و اگر دکتر تو این کار رو انجام داده پس مجازاتش کن مثلا پرستار میتونه این کار رو بکونه و بیاد و سیگار رو از لب دکتر بکشه بیرون و بهش هشدار بده که اینجا بیمارستان هست ولی باتوجه از این که این دکتر رو اینجوری شکل دادی پس هر کاری میتونه بکنه . ولی مرسی که شهامت این رو داشتی که خودت رو محک بزنی و خوب هم از عهده اش بر آمدی
من بعد از این که دوستان دیگر هم نظرشان رافرمودند همه را باذکر منبع در وبلاگم درج میکنم و به حظورتان اطلاع میدم.
فعلا بدرود.
مرسی کاش اگه اشکال دیگه هم داشت بگی