-
دنیای کودکی
یکشنبه 27 دی 1388 00:34
پسرک دست مادرش و گرفته بود از کنار دکه روزنامه فروشی ردمی شد هوا دیگه از گرگ و میش گذشته بود کم کم داشت تاریکی شب همه جا را فرا می گرفت اون با قدم های کوچکش از مادرش عقب می مونَد ،هر چند قدم سعی می کرد با یه گام اضافه خودش و به مادرش برسونه همین مساله سببب شده بود تا زود تر خسته شه مامان می دونی بزرگ شم می خواهم چه...
-
من و ببخش بلاگ اسکای عزیز
چهارشنبه 3 تیر 1388 18:53
سلام بلاگ اسکای عزیزم من ببخش من واقعا در حق تو بد کردم من بی معرفتی کردم و تو را به فیس بوک معدوم که معلوم نبود از کجا اومده وتازه فهمیدم منادی استکبار جهانی بود فروختم من تو نازنین و دست پخت وطنی (فرزند مهندس چنگیزی و دوستان) را به یک سایت بی ریشه که معلوم نبود دست پرورده کی هست، ترجیح دادم الان فهمیدم که غیر اخلاقی...
-
دست های ترک خورده یک زن
یکشنبه 13 اردیبهشت 1388 15:16
چندی پیش به لطف سفرهای استانی آقای احمدی نژاد عازم دیار فارس شدیم تا از اقدامات انجام شده مصوبات دور اول سفر گزارش تهیه کنیم. در این سفر با اکثر وسایل حمل و نقلی سفر کردیم ابتدا باهوپیما رفتیم اصفهان. چشمتان روز بد نبیند که چند بار حضرت عزراییل اومدن استقبال ما و به شدت خواهان بردن ما به دیار باقی بودند که ما راضی...
-
اصل مطلب
شنبه 5 اردیبهشت 1388 10:06
نیایش با خدا از خدا خواستم عادت های زشت را ترکم بدهد خدا فرمود : خودت باید آنها را رها کنی از او درخواست کردم فرزند معلولم را شفا دهد خدا فرمود : لازم نیست، روحش سالم است، جسم هم که موقت است گفتم مرا خوشبخت کن خدا فرمود : نعمت از من، خوشبخت شدن از تو از او خواستم روحم را رشد دهد خدا فرمود : نه تو خودت باید رشد کنی، من...
-
آموزهای زندگی
شنبه 17 اسفند 1387 11:49
در 15 سالگی آموختم که مادران از همه بهتر می دانند، و گاهی اوقات پدران هم. در 20 سالگی یاد گرفتم که کار خلاف فایده ای ندارد، حتی اگر با مهارت انجام شود در 25 سالگی دانستم که یک نوزاد ، مادر را از داشتن یک روز هشت ساعته و پدر را از داشتن یک شب هشت ساعته ، محروم می کند. در 30 سالگی پی بردم که قدرت، جاذبه مرد است و جاذبه...
-
خرافه پرستی بسه
جمعه 9 اسفند 1387 17:45
خرافه پرستی و بدعت دردین از اون چیز هایی که هر روز داره بهش اضافه می شه و برخی از مردم ما هم در عصر ارتباطات و دنیای دیجیتال به جای سوار شدن قطار پیشرفت متحجرانه به قرن های ابتدایی بازگشتند و استفاده جادو جمبل و رمل و اسطرلاب را به هر چیز دیگه مقدم می دونند. به جای چنگ زدن به ریسمان الهی برای رستگاری دچار شرک خفی شدند...
-
نامه ای از طرف....
یکشنبه 22 دی 1387 11:31
امروز صبح که از خواب بیدار شدی، نگاهت می کردم، امیدوار بودم که با من حرف بزنی، حتی برای چند کلمه، نظرم را بپرسی یا برای اتفاق خوبی که دیروز در زندگی ات افتاد، از من تشکر کنی، اما متوجه شدم که خیلی مشغولی، مشغول انتخاب لباسی که می خواستی بپوشی، وقتی داشتی این طرف و آن طرف می دویدی تا حاضر شوی فکر می کردم چند دقیقه ای...
-
بدون شرح
یکشنبه 1 دی 1387 22:56
اگر می خواهید کسی که پ ست قبلی براش نوشته شده بود را بشناسید اینجا کلیک کنید. به زودی یک پست در این رابطه می نویسم. قول می دهم!
-
بی عنوان
چهارشنبه 20 آذر 1387 01:09
شلاق نگاه مهربانانه ات را دوست دارم و دستبند سنگین تعلقت و حلقه تعهدت همه و همه را دوست دارم.
-
رفعه کتی
دوشنبه 27 آبان 1387 00:29
حرف برا گفتن زیاد اما هر حرفی را هر وقتی نمیشه گفت تنها می خواهم چند تا تک جمله بگم همین *به هر سازی نباید رقصید *حفظ قول برای تغییر شرایط وگرنه تو شرایط عادی همه به گفته هاشون عمل می کنند *با قضا و قدر نمیشه جنگید *به اینکه خدا همیشه حواسش به ما هست ایمان دارم *واینکه اونقدر رحمان ورحیم هست که بازیگوشی های ما را لحاظ...
-
تولدش مبارک
چهارشنبه 1 آبان 1387 13:35
۴ -۵ سال پیش یه گروه تو روزنامه ابرار اقتصادی کار می کردیم که همه متولد ماه آبان بودیم از اول آبان با تولد ماریه شروع میشد تا دهم امروز اول آبان اما ماریه بین ما نیست تا تولدش و تبریک بگم بعضی وقت ها آدم ها زود تر از اینکه ما فکرش و کنیم از پیش ما میرند .... همیشه این جمله وقتی داشتم از ابرار می رفتم یادمه که وقتی...
-
بیانیه
جمعه 26 مهر 1387 18:26
تکذیب می کنم من هر چیزی که هست را تکذیب می کنم از زندگی گرقته تا خوشحالی از غم تا قصه هیچ چیزی وجود نداره حتی شنیدن دیدن حرف زدن و حس های پنجگانه را با حس ششم تکذیب می کنم وسلام
-
بازگشت از حاشیه
یکشنبه 21 مهر 1387 23:38
سلام اول بابت این همه تاخیر واقعا معذرت می خواهم ۲همه این اتفاق های خوب مثل عید فطر و .. بهتون تبریک می گم ۳ بابت این همه حاشیه که ابن چند وقت پیش اومده نمی دونم چی بگم ۴ هیچی نمی گم اما شاید تو چند روز آینده به همه این شایعات پاسخ دادم ۵ شاید به بخشی اش پاسخ دادم ۶ اما در مورد اون کامنت هایی که تو بلاگ یکی از دوستان...
-
زمزمه های بلند
پنجشنبه 14 شهریور 1387 11:58
خدایا شکرت به خاطر همه چیزهایی که می دی و همه چیزهایی که نمی دی وقتی از همه جا در مونده میشم و احساس میکنم هیچ کس و هیچ چیز نیست که کمکم کنه اون تویی که به دادم می رسی اما من اونقدر فراموش کارم که دوباره یادم میره و توبودی که کمکم کردی وگرنه معلوم نبود چه بلایی به سرم می اومد تو اونقدر بزرگی که بازم به دادم برسی بعضی...
-
کارنامه
دوشنبه 28 مرداد 1387 23:36
شاید به خاطر تلخی حقیقته، نمی دونم به خاطر سختی زنگیه -فکر نکنم به کسی نگی اما...به روی خودم نمی آرم امتحانه،مسابقه است، باشه هر چی می خواهی اسمشو بگذار نمی دونم شمول گندم از گندم بروید ،جو ز جو شدم یا از کوزه همان برون تراود که در اوست این کارنامه گذشته منه هر چی که می بینی با همه زشتی ها و خوبی هاش شالوده منه ، من!...
-
آب
جمعه 25 مرداد 1387 22:42
تشنه ام اما ساقی با قطره چکان به من آب می دهد تازه آنقدر آب نمی دهد که سیراب شوم و عطشم فروکش کند فقط آنقدر آب می دهد که نمیرم می خواهد برای آینده زنده نگهم دارد
-
اضداد
جمعه 11 مرداد 1387 20:05
«راستی در هوای خالی اضداد حال و روز نگفتنی دارم هم نمی دانم از چه دلتنگم هم نمی دانم از چه خوشحالم» * .. مثل رود شدم گاهی زلالم ُ،گاهی گل آلود گاهی آرام و گاهی خروشانم. مثل سروم امادر نهایت سبزی ،زردم و در نهایت راست قامتی ،خاک نشین. همچون کویرم، سوزان ،سوزان هرچه آب می نوشم ،بیشتر می سوزم و قاچ قاچ می شوم هیچ چیزی...
-
چقدر تنهایم
چهارشنبه 9 مرداد 1387 18:02
بزرگ بود و از اهالی امروز بود و با تمام افق های ناز نسبت داشت و لحن آب و زمین را چه خوب می فهمید صدایش به شکل حزن پریشان واقعیت بود و پلکهایش مسیر نبض عناصر را به ما نشان داد . و دست هاش هوای صاف سخاوت را ورق زد و مهربانی را به سمت ما کوچاند . به شکل خلوت خود بود و عاشقانه ترین انحنای وقت خویش را بر آینه تفسیر کرد و...
-
۷ نکته!
چهارشنبه 2 مرداد 1387 00:06
چند وقت بود هم تنبلی م یکردم هم سرم شلوغ بود هم نه بگذار از اول بگم ۱- تو روزنامه قرار شد برای روز صنعت و معدن یه ویژه نامه چاپ کنیم که من قبول کردم این کار و بکنم بعد هم چاپ شد البته همین جا باید بگم که دوستام خیلی کمکم کردن تا اون ویژه نامه چاپ شد این هم عکسشو لینکش ویژه نامه روز صنعت ومعدن ایران البته تو این ویژه...
-
ملا نصرالدین همیشه اشتباه میکرد!
سهشنبه 4 تیر 1387 15:08
ملا نصرالدین هر روز در بازار گدایی میکرد و مردم با نیرنگی ٬ حماقت او را دست میانداختند. دو سکه به او نشان میدادند که یکی شان طلا بود و یکی از نقره. اما ملا نصرالدین همیشه سکه نقره را انتخاب میکرد. این داستان در تمام منطقه پخش شد. هر روز گروهی زن و مرد میآمدند و دو سکه به او نشان می دادند و ملا نصرالدین همیشه سکه...
-
بازگشت به دهه ۶۰
پنجشنبه 16 خرداد 1387 18:56
شاید خیلی از ماها اقتصاد و مشکلات دهه ۶۰ را فقط تو فیلم ها دیدیم و تو کتاب ها خوندیم یا ازبزرگترامون شنیدم که تو آن سالها مردم پس از یک انقالاب سیاسی ،تازه وارد یک جنگ بیرونی شده بودند و هنوز در گیر و دار تشکیل حکومت بودند .و هر روز یکی از مسولان به جرم خیانت و ارتباط با بیگانگان به اصطلاح پاکسازی می شدند .در همین بی...
-
یادگاری
سهشنبه 3 اردیبهشت 1387 09:15
زن خیلی دیرش شده بود هیچ چاره ای جز اینکه این مسافت کوتاه و با ماشین بره نداشت بالاخره دم پارک ایستاد و به ماشین های رهگذر که از تو خیابان رد می شدند مسیرش و می گفت کسی سوارش نمی کرد بالاخره یه ماشین پیکان قدیمی بوق زد و نگه داشت آبجی راهی که تا میدون نیست دیرم شده خیلی ترافیک لعنتی دست از سر تهران بر نمی داره تمام...
-
دانستن
پنجشنبه 29 فروردین 1387 00:14
همیشه داد میزنند دانستن حق مردم است و از این شعار های قشنگ آخه مگه من جزءمردم نستم که نباید بدانم دانستن حق مردم آره اما به شرطی که من و تو منبع خبرش نباشیم فقط زمانی حق مردم که ما شنونده باشیم همین. ودیگر هیچ اما منم می خواهم بدونم به هر قیمتی می گه نمی خواهم بدونی می گم باید بدونم ... یاد ابوریحان بیرونی افتادم که...
-
کیک شادی
سهشنبه 27 فروردین 1387 12:18
روزگار غریبی است کسی حاضر نیست حتی از کیک شادی تو تکه ای بردارد! حلوای غم که هیچ.
-
جایی برای پیدا شدن
شنبه 3 فروردین 1387 02:00
«تو خودت می دونی که چقدر حالش بده زنم و می گم آقا سرطان داره نتونستم بیارم اینجا اما خیلی دلش می خواست بیاد بهش نگفتم، دکترا جوابش کردن یعنی چه جوری بگم به کی بگم به بچه هام فقط به تو می گم چون خودت بهتر از من دونی خودت به من و بچه هاش رحم کن...» * این دیالوگ یه پیر مرد روستایی بود که بلند بلند داشت درددل می کرد پیش...
-
گذرنامه
دوشنبه 13 اسفند 1386 23:22
اپیزود اول سلام سلام ببخشید می خواستم یه عکس بیندازم برای چی می خواهید برای گذرنامه پس لطفا کرواتتون باز کنید چشم بفرمایید تو اتاق آماده شدید زنگ بزنید حتما . . دینگ دینگ آماده اید؟ بله صورتتون یه کم به چپ ببرید خوبه لبخند {صدای فلاش} **** اپیزد دوم عکس مرد با همون لبخند روی حجله با صدای قرآن سوره حمد عبدالباسط * این...
-
تفسیر
چهارشنبه 8 اسفند 1386 23:56
سلام چند وقت بود این عکس را دیده بودم اما هنوز نفهمیدم که این عکس منظورش چیه؟ یعنی پسر قلب را می خواهد هدیه بده یا هدیه گرفته؟ یا دختره گل و هدیه آورده یا هدیه گرفته؟؟؟؟ برام جالبه نظرات تون و بدونم *پی نوشت از همه کسانی که برای من کامنت گذاشتن ممنونم
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 27 بهمن 1386 11:46
۱ ۱ ۵ بوق اورژانس الو سلام سلام آقا بفرمایید ما اینجا یه مریض بد حال داریم خونسرد باشید چه اتفاقی براشون افتاده نمی دونم حالش بده میشه برامون آمبولانس بفرستید نه نمی تونیم سرویس بدیم خانم تو را خدا ما چه کار کنیم صبر کنید الان نمیشه اون موقع که حالش بهتر بود می بردیدش دکتر ما الان کار داریم خانم بوق بوق...... * * * ۱...
-
هذیان
دوشنبه 22 بهمن 1386 18:34
این چندتا تک جمله چند وقتی هست می خواهم بنویسم اما نشد هرکدامش برای من یه دنیاحرف داره بعضی هاش ماله خودمه بعضیهام نه امیدوارم که خوشتون بیاد.... * به هم مهربانانه تر نگاه کنیم ،شاید این نگاه آخر باشد *مثل کبک سرم و لای برف کردم * به هر چی که اذیتت می کنه فکر نکن چون بیشتر اذیتت می کنه حتی اگر اون چیز من باشم * هر...
-
بهار زودرس
شنبه 20 بهمن 1386 18:05
امسال بهر زودتر از هر سال رسید هر چند نه نه سرما خیال نداره پشتش و از پشتی ترکمنش برداره و بلند شه وسایلش و جمع کنه و بره اما مردم ما زودتر به استقبال بهار رفتن تا عمو نوروز بدونه که باید بیاد و مثل هر سال نه نه سرما رو بفرسته بره استراحت کنه. در حالی که بنا بر اطلاعات موثق وغیر موثق هواشناسی و سایت «ودر دات کام» هر...