اگر می خواهید کسی که پست قبلی براش نوشته شده بود را بشناسید
به زودی یک پست در این رابطه می نویسم.
قول می دهم!
شلاق نگاه مهربانانه ات را دوست دارم
و دستبند سنگین تعلقت
و حلقه تعهدت
همه و همه را دوست دارم.
حرف برا گفتن زیاد اما هر حرفی را هر وقتی نمیشه گفت
تنها می خواهم چند تا تک جمله بگم همین
*به هر سازی نباید رقصید
*حفظ قول برای تغییر شرایط وگرنه تو شرایط عادی همه به گفته هاشون عمل می کنند
*با قضا و قدر نمیشه جنگید
*به اینکه خدا همیشه حواسش به ما هست ایمان دارم
*واینکه اونقدر رحمان ورحیم هست که بازیگوشی های ما را لحاظ نکنه
*و در آخر اینکه این بار برعکس ۲ پست قبلی(بیانیه) که بنا به دلایلی تکذیب کردم این بار با خوشحالی تایید می کنم
بله درسته شایعه هم نیست
پی نوشت*
دیروز یه سر به نمایشگاه مطبوعات زدم
میشه اسمش و گذاشت جایی برای لرزیدن
جای برخی غرفه ها خالی بود و استقبال هنوز چشمگیر نبود
شاید فردا که بیشتر چرخیدم یه پست مفصل در این باره بنویسم
۴ -۵ سال پیش یه گروه تو روزنامه ابرار اقتصادی کار می کردیم که همه متولد ماه آبان بودیم
از اول آبان با تولد ماریه شروع میشد تا دهم
امروز اول آبان اما ماریه بین ما نیست تا تولدش و تبریک بگم
بعضی وقت ها آدم ها زود تر از اینکه ما فکرش و کنیم از پیش ما میرند ....
همیشه این جمله وقتی داشتم از ابرار می رفتم یادمه که وقتی دیدم چشماش قرمز ه و داره گریه میکنه گفتم : نمیرم که بمیرم
باز همدیگر و می بینیم
تولدت مبارک ماریه
روحش شاد
تکذیب می کنم
من هر چیزی که هست را تکذیب می کنم
از زندگی گرقته تا خوشحالی
از غم تا قصه
هیچ چیزی وجود نداره
حتی شنیدن دیدن حرف زدن و حس های پنجگانه را با حس ششم تکذیب می کنم
وسلام
سلام اول بابت این همه تاخیر واقعا معذرت می خواهم
۲همه این اتفاق های خوب مثل عید فطر و .. بهتون تبریک می گم
۳ بابت این همه حاشیه که ابن چند وقت پیش اومده نمی دونم چی بگم
۴ هیچی نمی گم اما شاید تو چند روز آینده به همه این شایعات پاسخ دادم
۵ شاید به بخشی اش پاسخ دادم
۶ اما در مورد اون کامنت هایی که تو بلاگ یکی از دوستان بود به همین بسنده می کنم که من فقط با اسم خودم نظر می دهم نا به اسم ماه نه خورشید .
خدایا شکرت
به خاطر همه چیزهایی که می دی و همه چیزهایی که نمی دی
وقتی از همه جا در مونده میشم و احساس میکنم هیچ کس و هیچ چیز نیست که کمکم کنه اون تویی که به دادم می رسی اما من اونقدر فراموش کارم که دوباره یادم میره و توبودی که کمکم کردی وگرنه معلوم نبود چه بلایی به سرم می اومد تو اونقدر بزرگی که بازم به دادم برسی
بعضی وقتها می بینم آرزو هام و چقدر سریع برآورده می کنی که خودم هم باورم نمیشه
یاد اون جمله می افتم که میگه بخوانید مرا تا اجابت کنم شما را
بعضی وقتها هم با اینکه دوست دارم یه کاره بشه هر کار می کنم نمیشه بعدش می فهمم چقدر دوستم داشتی که نشده و مضمون گر به حکمت ببند دری به رحمت گشاید در دیگری شدم
یه موقع ها هدیه های کوچیک می خواهم و کادوهای بزرگ به هم می دی یاد این شعر می افتم که طوطی بر پسته آمد و بر شکر افتاد
یه وقت هایی برای حل مشکلم سراغ هزار نفر می رم نمیشه اماتا می ام پیشت نمی گی تا حالا کجا بودی و چرا اول نیامدی پیش خودم سریع براوردهاش می کنی و یاد او جمله می افتم که
به موسی گفتی هر چی می خواهی از خودم بخواه حتی نمک غذا!
با اینکه یادم یره این حرفها و اما اگر تو نبودی چی کار می کردم!
****
پی نوشت ۱
با تونیستم با تو ام
یه وقتهای یه کاری می کنیم تا بهتر شه اما نمی دونم چرا بد تر از اولش میشه