خیلی جالبه نگاه کودکان به خدا
با حس کودکانه خودشان درباره خدا نوشتن
گفتگوهای کودکانه با خدا
به جای اینکه بگذاری مردم بمیرند و مجبور باشی آدمای جدید بیافرینی، چرا کسانی را که هستند، حفظ نمیکنی؟
امی
خدای عزیز!
لاری
خدای عزیز!
میگی
خدای عزیز!
نان
خدای عزیز!
جین
خدای عزیز!
آیا تو واقعاً نامرئی هستی یا این فقط یک کلک است؟
لوسی
خدای عزیز!
این حقیقت داره اگر بابام از همان حرفهای زشتی را که توی بازی بولینگ میزند، تو خانه هم استفاده کند،به بهشت نمیرود؟
آنیتا
خدای عزیز!
آیا تو وافعاً میخواستی زرافه اینطوری باشه یا اینکه این یک اتفاق بود؟
نورما
خدای عزیز!
خدای عزیز!
من به عروسی رفتم و آنها توی کلیسا همدیگر را بوسیدند. این از نظر تو اشکالی نداره؟
نیل
خدای عزیز!
آیا تو واقعاً منظورت این بوده که « نسبت به دیگران همانطور رفتار کن که آنها نسبت به تو رفتار میکنند؟ » اگر این طور باشد،
من باید حساب برادرم را برسم.
دارلا
خدای عزیز!
بخاطر برادر کوچولویم از تو متشکرم، اما چیزی که من به خاطرش دعا کرده بودم، یک توله سگ بود.
خدای عزیز!
وقتی تمام تعطیلات باران بارید، پدرم خیلی عصبانی شد. او چیزهایی دربارهات گفت که از آدمها انتظار نمیرود بگویند.
به هر حال، امیدوارم به او صدمهای نزنی.
دوست تو (اما نمیخواهم اسمم رو بگم)
لطفاً برام یه اسب کوچولو بفرست. من فبلاً هیچ چیز او تو نخواسته بودم. میتوانی دربارهاش پرس و جو کنی.
بروس
خدای عزیز!
دنی
خدای عزیز!
تام
فکر میکنم منگنه یکی از بهترین اختراعاتت باشد.
روث
خدای عزیز!
من همیشه در فکر تو هستم حتی وقتی که دعا نمیکنم.
الیوت
خدای عزیز!
از همۀ کسانی که برای تو کار میکنند، من نوح و داود را بیشتر دوست دارم.
راب
خدای عزیز!
برادرم یه چیزایی دربارۀ به دنیا آمدن بچهها گفت، اما اونها درست به نظر نمیرسند. مگر نه؟
مارشا
من دوست دارم شبیه آن مردی که در انجیل بود، 900 سال زندگی کنم.
با عشق کریس
خدای عزیز!
ما خواندهایم که توماس ادیسون نور را اختراع کرد. اما توی کلاسهای دینی یکشنبهها به ما گفتند تو این کار رو کردی.
بنابراین شرط میبندم او فکر تو را دزدیده.
با احترام دونا
خدای عزیز!
آدمهای بد به نوح خندیدند « تو احمقی چون روی زمین خشک کشتی میسازی » اما اون زرنگ بود. چون تو رو فراموش نکرد. من هم اگر جای اون
بودم همین کارو میکردم.
ادی
خدای عزیز!
خدای عزیز!
فکر نمیکنم هیچ کس میتوانست خدایی بهتر از تو باشد. میخوام اینو بدونی که این حرفو بخاطر اینکه
الان تو خدایی، نمیزنم.
چارلز
خدای عزیز!
هیچ فکر نمیکردم نارنجی و بنفش به هم بیان. تا وقتی که غروب خورشیدی رو که روز سهشنبه ساخته بودی،
دیدم، معرکه بود.
اجین
راستی اگر شما می خواستید یه جمله به خدا بنویسید چی می گفتید؟؟؟
دوست بداربد دوست بداربد دوست بداربد که برتر از آن نخواهید دید
دوست بداربد که این مهر شما را آزاد میکند
دوست بداربد اما نه مانند معامله گران چون آسمانیان دوست بدارید
آنان عشق را برای عشق دوست میدارند
زیبایی را چون که زیباست...
دوست بدارید که خالقتان نیز شما را دوست میدارد
چه شبها و روزها شما را به سوی خود خوانده و خود را ناخوانده انگاشته اید
بخوانیدش و لحظه ای رهایش نکنید که به جلال و بزرگیش قسم لحظه ای رهایتان نمیکند.این قول خداوند پاک و راستگوست...
برگرفته از تعالیم استاد فتاح ( ایلیا)
من میگفتم خدایا منو دوباره کودک کن تا با همون پاکی وخلوص کودکی یه دعای کودکانه کنم!
خدای عزیز
امروز یکی از بدترین روزای عمرم بود . برادرم رو دیدم که مثل هیولا جوش زده بود بزرگ تر ها میگن آبله مرغون داره تو که این همه بزرگی یادت رفت آبله ی خروسون بهش بدی!!! آخه با این آبله اصلا به هم نمیان . من منتظر جوابت میمونم .
ارادتمند آرزو ( همون که هنوز از تاریکی میترسه )
پینوشت : من بازم نامه دارم ها !!!!! اگه سرت خلوت بود بگو با پیشتاز برات میفرستم .
سلام
شهادت امام حسین (ع) رو تسلیت میگم.
میگفتم :
خدایا من رو ببخش...یعنی میشه؟؟؟؟
موفق باشی
خدایا تقدیرم را زیبا بنویس.
کمک کن آنچه تو زود خواهی من دیر نخواهم و
آنچه تو دیر خواهی من زود نخواهم.
آمین
- دنیای بچه ها رو خیلی دوست دارم. واقعا نگاهشون به زندگی پاک و زلاله...
- مطالبت خیلی قشنگ بود. خیلی بهم چسبید. یعنی
گاهی دیدی آدم بی حوصله و کلافس و دوست داره یه چیز یا حرف ( خاصی) از اون حال وشرایط دورش کنه؟ مطالب جدید وبت انرژی زیادی بهم داد.!!
نا خواسته یه کار خوب و بزرگ کردی. لازمه که تشکر کنم و به انتخاب خوبت آفرین بگم. !
خدایا به نظرت بس نیست
امیر جون از خودت بنویس کپی پیست بسههههههههههههههههههههه
Salam!
Ina ro barha khoondamo har bar lezzate bare aval ro bordam!
Khastam az beineshoon yeki ro be onvane behtarin entekhab konam ke aslan natoonestam, hamashoon aalian!
مطلبت ازین جهت خوب بود که بقیه یه کم حرفاشونو به خدا زدن و خالی شدن :) امیر اون بچه که از خدا توله سگ خواسته بود و با یه برادر مواجه شده بود و تصور کن ! چه امیدی داشته وقتی مامانش به یه دل تپلی جلوش راه می رفته . نه ؟
الهی .....
ترس آن دارم که به درگاهت راهم ندهند و پناهم....!
وبلاگ خوبی بود به ما هم سر بزنید
rahahan86.blogfa.com