گفته ها و نگفته های امیر آشتیانی

مقام امن و می بیغش و رفیق شفیق *** گرت مدام میسر شود زهی توفیق

گفته ها و نگفته های امیر آشتیانی

مقام امن و می بیغش و رفیق شفیق *** گرت مدام میسر شود زهی توفیق

مامان و بابا


مامان و بابا داشتند تلویزیون تماشا می کردند که مامان گفت:"من خسته ام
و دیگه دیروقته، می رم که بخوابم" مامان بلند شد،به آشپزخانه رفت و
مشغول تهیه ساندویچ های ناهارفردا شد،سپس ظرف ها را شست،برای شام فردا
از فریزر گوشت بیرون آورد،قفسه ها را مرتب کرد، شکرپاش را پرکرد،ظرف ها
را خشک کردو در کابینت قرار دادوکتری را برای صبحانه فردا ازآب
پرکرد.بعدهمه لباس های کثیف رادرماشین لباسشویی ریخت،پیراهنی را
اتوکردودکمه لباسی را دوخت.اسباب بازی های روی زمین راجمع کردودفترچه
تلفن را سرجایش درکشوی میز برگرداند.گلدان ها را آب داد،سطل آشغال اتاق
را خالی کردو حوله خیسی را روی بند انداخت.بعد ایستادو خمیازه ای کشید
کش وقوسی به بدنش دادو به طرف اتاق خواب به حرکت درآمد،کنار میز
ایستادو یادداشتی برای معلم نوشت ،مقداری پول را برای سفر
شمردوکنارگذاشت و کتابی را که زیر صندلی افتاده بود برداشت.بعد کارت
تبرکی را برای تولدیکی از دوستان امضا کردو در پاکتی گذاشت، آدرس را
روی آن نوشت و تمبر چسباند؛ مایحتاج را نیز روی کاغذ نوشت و هردورا
درنزدیکی کیف خودقرارداد.
سپس دندان هایش رامسواک زد.
باباگفت: "فکرکردم گفتی داری می ری بخوابی" و مامان گفت:" درست شنیدی
دارم میرم."
سپس چراغ حیاط راروشن کردودرها را بست.
پس ازآن به تک تک بچه ها سرزد،چراغ ها راخاموش کرد،لباس های به هم
ریخته را به چوب رختی آویخت، جوراب های کثیف را درسبد انداخت،با یکی از
بچه ها که هنوز بیداربودو تکالیفش را انجام می داد گپی زد،ساعت را برای
صبح کوک کرد، لباس های شسته را پهن کرد،جا کفشی را مرتب کردو شش چیز
دیگررابه فهرست کارهای مهمی که باید فردا انجام دهد،اضافه کرد.سپس به
دعاو نیایش نشست.
درهمان موقع بابا تلویزیون راخاموش کردو بدون اینکه شخص خاصی مورد نظرش
باشد گفت: " من میرم بخوابم" و بدون توجه به هیچ چیز دیگری، دقیقاً
همین کارراانجام داد!

نظرات 17 + ارسال نظر
همسر آینده دوشنبه 22 مرداد 1386 ساعت 23:37 http://WWW.MA2NAFAR.BLOGSKY.COM

اول؟؟؟
اینی که نوشتی ۹۰٪حقیقته......ولی سعی کن تو بعدا از این باباها نشی!!!!!(چشمک)
چه خبرا؟

همسر آینده دوشنبه 22 مرداد 1386 ساعت 23:40 http://WWW.MA2NAFAR.BLOGSKY.COM

اون پست تایتانیکت هم خیلی باحال بود......الان خوندمش........

م ی ث م سه‌شنبه 23 مرداد 1386 ساعت 02:55 http://mrblue.blogsky.com

بله ! رفیق بی کلک مادر

رضا پنج‌شنبه 25 مرداد 1386 ساعت 09:03 http://hoof.blogsky.com

سلام دوست عزیزم.وبلاگ من به روزه.اگه بهم افتخار بدین خوشحال میشم.

امیر پنج‌شنبه 25 مرداد 1386 ساعت 13:55 http://ayenehafkar.persianblog.ir

آنقدر با آتش دل ، ساختم تا سوختم
بی تو ای آرام جان ، یا ساختم یا سوختم
سرد مهری بین ، که کس بر آتشم آبی نزد
گرچه همچون برق از گرمی سرا پا سوختم
=========================

سید مجید علوی پنج‌شنبه 25 مرداد 1386 ساعت 21:32 http://www.nasle-bidar.blogfa.com

با سلام
اگه فرصت داشتید سری بزنید
به روزم با حزب لله همیشه پیروز
یا علی

آدمک باران پنج‌شنبه 25 مرداد 1386 ساعت 22:38 http://adamakebaran.blogsky.com

چه کنیم؟! تفاوته دیگه!

تلنگر شنبه 27 مرداد 1386 ساعت 09:36 http://asadiblog.blogfa.com/

سلام
داستان نویس شدی
یعنی منظورت اینه که فمینیستی؟
یه خبرنگار بورس معرفی کن زود باش

سید مجید علوی شنبه 27 مرداد 1386 ساعت 20:57

با سلام
به روزم با آقای هاشمی برای ما نقش ابو هریره ها را بازی نکنید!
http://nasle-bidar.blogfa.com/post-20.aspx
یا علی

شیوا یکشنبه 28 مرداد 1386 ساعت 03:13 http://www.blogfa.com

سلام عالی بود .

رضا دوشنبه 29 مرداد 1386 ساعت 06:12 http://hoof.blogsky.com

سلام دوست خوبم.با مطلبی با عنوان قدرت کلمات به روزم بهم سر بزنین خوشحال میشم.قربانت

محمد طاهری دوشنبه 29 مرداد 1386 ساعت 19:35 http://www.neveshtehayeman.blogfa.com

امیر خان حالت چطوره؟ بهت خوش می گذره؟ اون روز می خواستم بیام ایران وبه زودی می یام.

سلام مرسی
خوشحال میشم ببینمت
حتما این کارو بکن

[ بدون نام ] سه‌شنبه 30 مرداد 1386 ساعت 22:16 http://www.nasle-bidar.blogfa.com

به دیروزیم[گل]
یا علی

امیر شنبه 3 شهریور 1386 ساعت 08:50 http://ayenehafkar.persianblog.ir

در شب تنهایی من
با دل شیدایی من
بر همه کس عیان شود
قصه تنهایی من
قصه رسوایی من
==============
سلام.خیلی مخلصیم رئیس.پیش ما بیا

نرگس یکشنبه 4 شهریور 1386 ساعت 00:00 http://nniki.persianblog.ir

باحال بود!
بهم سر بزن.

رضا یکشنبه 4 شهریور 1386 ساعت 08:13 http://hoof.blogsky.com

سلام دوست خوبم.وبلاگ من به روزه. منتظرت هستم

مونا شنبه 17 شهریور 1386 ساعت 23:19

سلام
خیلی خیلی قشنگ نوشتیت وخیلی واقعی.جالب بود.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد