اینم مژگان صانعی نوشته بود تو دنیای اقتصاد
در سوگ یکی از بهترین دختران ایران زمین
باید او را میدیدی. ماریه را میگویم. آن دختر دوست داشتنی و خبرنگار روزنامه ابرار اقتصادی. در حوزههای بورسهای کالا از جمله کشاورزی، فلزات و نفت همه او را می شناسند. بهترین بود در صداقت، مهربانی و پشتکار.
هنوز باورم نمیشود حتی اگر گوینده خبر پرکشیدن ماریه حیرانی، یکی دیگر از دوستان خبرنگار باشد.
خبر، دهان به دهان، خبرنگار به خبرنگار و روزنامه به روزنامه میچرخد، دوستی از ایرنا زنگ میزند، آن یکی از صبح اقتصاد. قرار بود بیاید گرگان همایش بورس کشاورزی. نیامد و رفت. پرکشید. صبح دیروز زنگ زدم به تلفن همراه ماریه، برادرش جواب داد و گفت ماریه رفته مسافرت.
هنوز نمیدانست. من هم آن وقت ندانستم. نه باورم نمیشود. منتظرش هستم از در بیاید و بخندد و بعد شعر بخوانیم و به قدر لحظهای، خبرنگار حوزه اقتصادی بودن را فراموش کنیم.
کلمه از ذهن میپرد، قلم از دست. بهترین بود. یکی از بهترین دختران ایران زمین. ماریه را میگویم ماریه حیرانی را.
دوست خوب ما متولد 1357 و حدود 3 سال بود که در روزنامه ابرار اقتصادی قلم میزد، این را نوشتم به خاطر یادآوری دبیر گروه خبر روزنامهمان که گفت بنویس که بود و چه کرد.
چه فرق میکند، پرنده رفته است. حالا فقط صدایش مانده روی بهت قلمی که نمیداند چه بنویسد
حیف فقط همین عکس و ازش دارم
متاسفم ...
مرسی
لطف داری
تو با این لبای بسته . تو با این دل شکسته
تو با این بغض قدیمی . که پر و بالتو بسته
چرا می خندی ستاره
تو با این سینه ی داغون . تو با این فال پریشون
تو با این زخمای رنگی . توی این شام غریبون
چرا می خندی ستاره
==========================
خیلی خیلی متاسف شدم!
وبلاگت چرا نابود شده بود یه مدت؟؟؟؟؟
بیمارستان چرا؟؟؟
یه عمل کو چولو داشتم