بزرگ بود و از اهالی امروز بود
و با تمام افق های ناز نسبت داشت
و لحن آب و زمین را چه خوب می فهمید
صدایش به شکل حزن پریشان واقعیت بود
و پلکهایش مسیر نبض عناصر را به ما نشان داد .
و دست هاش هوای صاف سخاوت را ورق زد و مهربانی را به سمت ما کوچاند .
به شکل خلوت خود بود و عاشقانه ترین انحنای وقت خویش را بر آینه تفسیر کرد و او به شیوه ی باران پر از طراوت تکرار بود و او به سبک درختان میان عافیت نور منتشر می شد .
همیشه کودکی باد را صدا می کرد .
همیشه رشته صحبت را به چفت آب گره می زد.
برای ما یک شب سجود بر محبت را چنان صریح ادا کرد که ما به عاطفه سطح خاک دست کشیدیم و مثل لهجه ی یک سطل آب تازه شدیم
و بارها دیدیم که با چقدر سبد برای چیدن یک خوشه بشارت رفت و نشد که روبروی وضوح کبوتران بنشیند
و رفت تا لب صبح و پشت حوصله نورها دراز کشید .
هیچ کس فکر نکرد که ما میان پریشانی تلفظ درها برای خوردن یک سیب چقدر تنها ماندیم ...
خواستم اول باشم وگرنه صبح تا شب می بینمت
سر زدم....همین؟؟؟
سلام
ممنون از اینکه بهم سر زدید
سلام
ببخشید امیر جان باید خیلی زودتر از این ها سر می زدم و جویای احوالت ...
امیدوارم سلامتی کامل بدست اورده باشی و هر روزت بهتر از روز قبل باشد
موفق سربلند پیروز و در ارامش باشی صمیمی
آقا چه خبر؟
رفته بودم سر حوض
تا ببینم شاید عکس تنهایی خود را در آب
آب در حوض نبود.
ماهیان می گفتند هیچ تقصیر درختان نیست
ظهر دم کرده تابستان است
سلام دوست عزیز خوشحال میشم به وب من سر بزنی
سلام
ممنون که به من سر زدین و اما درمورد شعری که نوشتین ...
چون منم سپهری هستم و ازفامیلای سهراب هضم اشتباهات تایپی (صرفا در مورد اشعار سهراب) یه کم برام مشکله.
بزرگ بود و از اهالی امروز بود
و با تمام افق های باز نسبت داشت
و لحن آب و زمین را چه خوب می فهمید
صداش به شکل حزن پریشان واقعیت بود
و پلکهایش مسیر نبض عناصر را به ما نشان داد .
و دست هاش هوای صاف سخاوت را ورق زد و مهربانی را به سمت ما کوچاند .
به شکل خلوت خود بود و عاشقانه ترین انحنای وقت خودش را برای آینه تفسیر کرد و او به شیوه ی باران پر از طراوت تکرار بود و او به سبک درختان میان عافیت نور منتشر می شد .
همیشه کودکی باد را صدا می کرد .
همیشه رشته صحبت را به چفت آب گره می زد.
برای ما یک شب سجود سبز محبت را چنان صریح ادا کرد که ما به عاطفه سطح خاک دست کشیدیم و مثل لهجه ی یک سطل آب تازه شدیم
و بارها دیدیم که با چقدر سبد برای چیدن یک خوشه بشارت رفت ولی نشد که روبروی وضوح کبوتران بنشیند
و رفت تا لب هیچ و پشت حوصله نورها دراز کشید .
و هیچ فکر نکرد که ما میان پریشانی تلفظ درها برای خوردن یک سیب چقدر تنها ماندیم ...
جمعا 8تا اشکال داشت که من براتون تصحیحش کردم.ببخشیدا!
مرسی و خدافظ