گفته ها و نگفته های امیر آشتیانی

گفته ها و نگفته های امیر آشتیانی

مقام امن و می بیغش و رفیق شفیق *** گرت مدام میسر شود زهی توفیق
گفته ها و نگفته های امیر آشتیانی

گفته ها و نگفته های امیر آشتیانی

مقام امن و می بیغش و رفیق شفیق *** گرت مدام میسر شود زهی توفیق

تلخ بود

اگر اشتباه نکنم سه شنبه بود داشتم می رفتم مصاحبه

اولین نفر بهزاد رنجبر بودکه بهم زنگ زد و پرسید شنیدی

بعد پشت سر هم تلفنم مثل ۱۱۸ زنگ می خورد

هر کی یه چیزی می گفت

هنوز گیجم وقتی یاد اون روز می افتم

از افشار بگم که تو باشگاه خبرنگاران بود  تو جشن کنارم نشسته بود با هم  به ایراهیم زادگان

خندیدیم یا از ایل بیگی که بعد از اینکه از پاکستان و افغانستان برگشته بود وبا اصرار خودش رفته

بود

از یحیی بگم که بچه محلمون بود تدوینگر واحد مرکزی که وقتی عکسش و تو اخبار ۱۰.۳۰ دیدیم

دیگه نمی تونستم جلوی اشکم و بگیرم

یاد شبهایی که با هم با سرویس از سازمان بر می گشتیم و بعضی وقت ها برای گرفتن شیر

خشک خانوم کوچولوش با هم چند تا داروخانه رو سر می زدیم  و گپ می زدیم

وقتی بهش می گفتم بگیر بابا شیر خشک شیر خشکه بگیر دیگه

می گفت صبر کن بابا میشی مفهمی نه از  ....... می خواهم

از گریه های دختریحیی بگم که تا مدتها شبها منتظر باباش بود یا

از فیلم بردار شبکه خبر یا از فراهانی که از باشگاه رفته بود شبکه

از اونهایی که می خواستن برگردن و در هواپیما رو روشون قفل کردن یا از خانواده هایی که یک

دفعه یه  هواپیما اومد تو خونشون و سوختن و هیچی به هیچی

از کی بگم از چی بگم

خاطرات تلخ مثل خوره روح آدم و می خورند

از تشیع جنازشون بگم یا از مراسم ختمشون

از زجه ها خانواده هاشون یا ناله های دوستاشون

همه چی تلخ بودم یادمه

مثل عاشورا تو خیابون راه برای حرکت کردن نبود

اون روز سیاه بود تلخ بود

تلخ

* پی نوشت : مطالب مرتبطی که من دیدم!

حمید رضا طهماسبی ، علیرضا سمیعی، 

 محبوبه خوانساری، سجاد سالک

شبنم کهن چی ، اقدس قلی زاده ، راحله فرخی

نظرات 36 + ارسال نظر
مهتاب حسینی پنج‌شنبه 15 آذر 1386 ساعت 09:32 http://paeezan-m.blogfa.com

من هم اون روزها رو خوب به یاد دارم . درست مثل روز عاشورا ...

واقعا روز بدی برا همه خبرنگار ها بود

غزل پنج‌شنبه 15 آذر 1386 ساعت 11:59 http://ghazalesharghi.blogfa.com

سلام
من رو شناختید؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
من دوست داشتم در مورد مطلب من نظر بدید
مهم بود برام!!!
اون روز توی مجلس بودم وجیغ های یکی از خبرنگاران خانم که همسرش در این حادثه از دست رفته بود رو هزگز از یاد نمی برم
تمام بدنم مثل بید می لرزید
و مجبور شدم برای اینکه باور کنم تا محل سقوط هواپیما که یکی از دوستان صمیمی ام هم منزلشون اونجا بود برم
خیلی وحشتناک بود خیلی............

بله شناختم
نظر دادم
خیلی وحشتناک بود قبول دارم

ریحانه پنج‌شنبه 15 آذر 1386 ساعت 13:42 http://parakandehnegar.blogfa.com

خیلی وحشتناک بود اما هنوزم ادامه داره حتی برای اونایی که هنوز به اصطلاح زند ه اند

اما کاری نمیشه کرد باید امید داشت تا واقعا زنده باشیم

نگین بهکام پنج‌شنبه 15 آذر 1386 ساعت 18:44 http://neginbehkam.blogfa.com

«بازگشت همه به سوی اوست» این آرامش دهنده ترین جمله ایست که این جور مواقع به کار می آد . شاید خیلی تکراری شده باشه اما واقعا تاثیر خاصی روی آدم می گذاره

درسته بعضی چیز هت کراری اما نمیشه ازش فرار کرد مثل سلام
تکراری اما همیشه طراوت خودش و دارم
موافقم کاملا آرامش به آدم میده

نغمه جمعه 16 آذر 1386 ساعت 11:29 http://naghmehdanesh.persianblog.ir

چه روز نحسی بود!

واقعا

مهدی اسدی جمعه 16 آذر 1386 ساعت 11:44 http://masadi.blogsky.com

اون روز اوضاع روزنامه ما هم اصلا جالب نبود

اوضاع هیچ روزنامه و منبع خبری جالب نبود

شیرین جمعه 16 آذر 1386 ساعت 14:12 http://ZABOOREASAL.BLOGFA.COM

همه چی سیاه وسفید یادم میاد ؛باورت میشه که اون روز رو نمیتو نم رنگی به خاطر بیارم؟!؟!؟!! راستش روز ۱۱ سپامبر رو هم سیاه وسفید به خاطر میارم . خدا میدونه که اون بنده خدا ها چی کشیدن و چطور رفتن و حالا باز مونده هاشون چه میکنن!؟!؟!؟!؟! در ضمن نفهمیدم (اما) برای چی بود؟!؟!؟!!

خدا می دونه که چی کشیدن فقط خدا می دونه

علی اکبر جمعه 16 آذر 1386 ساعت 16:13 http://www.hamshahrijavan.blogsky.com

سلام امیر جان
ممنون که بهم سر زدی.
حادثه تاسف باری بود واقعا تلخ بود.
موفق باشی

مرسی
موافقم تلخ بود

نرگس جمعه 16 آذر 1386 ساعت 16:56 http://nniki.persianblog.ir

مطلب سوزناکی نوشتی... راستش منم چندبار میخواستم در این مورد بنویسم ولی هرکاری کردم نتونستم و دلم نیومده.:(

من نوشتم جای شما

نمیدونی چقدر سوختم تا نوشتم دوباره

شیرین جمعه 16 آذر 1386 ساعت 17:26 http://zanbooreasal.blogfa.com

سلام ممنون از دقتت .جوابت هم بقدر کافی روشن واضح و قانع کننده بود

خواهش می کنم

آذر جمعه 16 آذر 1386 ساعت 17:38 http://azarjazayeri.blogfa.com

مطمئنی قبلا حقوق بشر نخوندی
البته این مطلب هیچ ربطی به مطلب امروزت نداره !
یک خورده فکر کنی یادت می یاد
اما خوداییش استعدادت برای دفاع از دیگران بد نیست یه اسفند برای خودت دود کن !



نه بابا من مهندسی خوندم؟!
چشم دود می کنم
نه بابا من یک کتاب حقوق بشری هم نخوندم

نجمه جمعه 16 آذر 1386 ساعت 17:47 http://najmename.persianblog.ir

اون روز برای هر کس به نحوی سیاه بود. یادم دانشگاه بودم که سر کلاس تلفن یکی از بچه ها زنگ خورد حالت چهرش وقتی از کلاس بیرون رفت و برگشت ۱۸۰درجه فرق کرد. خونشون تو همون خون سازمنیا بود که هواپیما روش سقوط کرده بود.! ماجرای اون روز روزنامه که بماند.. عکاس روزنامه که رفته بود. بچه هاییکه سوختن و با دادن اسم شهید سعی کردن خونوادهاشون و اروم کنن... ولی ...


یاد و خاطرشان گرامی ...

خوب شد که نوشتی. چون بین نوشتن و ننوشتن .ننوشتن رو انتخاب کردم.

ولی خانواده هاشون آروم نشدن
چون طعم بی پدری و داغ فرزند با این چیزها التیام پیدا نمی کنه

من مینویسم پس هستم

نجمه جمعه 16 آذر 1386 ساعت 18:10 http://najmename.persianblog.ir

... راستی تو که راه درمان بیماری به این بزرگی( عصبانیت)!! به این قشنگی نشون دادی .. میدونی چه جوری میشه مرض سرماخوردگی ویروسی رو بدون قرص و دارو درمانش کرد؟!!

بل به شرطی که گوش کنی
اول استراحت در منزل
دوم حمام استخر یا سونا
سوم نوشیدن مایعات سوپ

ابوالفضل جمعه 16 آذر 1386 ساعت 19:02 http://as7.blogfa.com

مرسی...منم لینکیدمت.

مرسی

امیرهادی جمعه 16 آذر 1386 ساعت 20:53

آخرش چی شد امیر آشتیانی؟ کی مقصر بود؟ کی غرامت داد؟ اندازه تمام لحظه هایی که می تونستن کنار خانوادشون باشن و نبودن می شد؟ خانه از پایبست ویران است.... هر از چند وقتی این اتفاق ها باید باشه، تا حساب کار دست یه عده بیاد... که مملکت زیادم مثل همه جای دنیا نیست: اینجا ایران است، صدای جمهوری اسلامی ایران. والسلام

پایمال شد مثل همه خون هایی که
پایمال شد
۳۰یا ۳۰ حرف نزن

بابک جمعه 16 آذر 1386 ساعت 21:52 http://babak197.persianblog.ir

ای کاش ما خبرنگاران براستی صنفی همدل بودیم که اینگونه حوادث به حافظه تاریخ سپرده نمی شد.

خوبه داری می گی ای کاش
من اگر بنشینم تو اگر بنشینی ....

همسر آینده(نهال) جمعه 16 آذر 1386 ساعت 22:55

دلم آتیش گرفت!! البته دوباره!!!
کاشکی لااقل آدم میدونست که اتفاقیه و تکرار نمیشه! یا دست کم ریسکش کمه!!
ولی صد افسوس که....!!!
متاسفم! خیلی...

نه نمیشه گفت که تکرار نمیشه
همیشه عزراییل کنار هر هواپیمای ایرانی داره حرکت می کنه

آوامین شنبه 17 آذر 1386 ساعت 00:04 http://www.avamin86.persianblog.ir/

خیلی تلخ بود...

فقط همین و میشه گفت
خیلی تلخ بود

امیرهادی شنبه 17 آذر 1386 ساعت 07:03

به عکس من گیر می دی هان؟ اگه نمی دونی بدون اون روز رفته بودم فالگیر، فال شمع بگیرم یکشنبه چاپ می شه بخونش... حالا گزارشو بی خیال ... بهم گفت خیلی جذابم، بعد خیلی خواهانم دارم تازه! آره؟ حسودیت می شه ؟ بازم من عکسم عکس آدمیزاده، مث بعضیا که عکس کفتر نذاشتم از اون بالا کفتر بیایه .... بعدشم انقد منو اذیت نکن به گزارشام گیر نده خدا رو خوش نماد ما طایفگی آهمون بگیره، اونم آهه بچه یتیم اوه اوه خانمان براندازه، از اون همکار جدیدت بپرس آه من دامان چه کسانی رو گرفته. ---------- حالا ما دو تا گزارش باز تولید)دقت کردی؟ باز تولید نه ریفرش( کردیم ... باید اینطور آبرومونو ببری؟ بابا یه ذره‌ابرو نذاشتی واس ما... دیگه فقط حسین شریعتمداری نمی دونه!٬ غلط کردم خوب شد؟ بعدشم یه روز دست اون همکار جدیدتون رو بگیر بگو بیاد حداقل تصفیه حساب کنه ببینیمتون... دلمون واستون تنکه.... رفاقت می گی یعنی چی؟

محبوبه شنبه 17 آذر 1386 ساعت 09:47

توی اون صحرای محشر از بی قراری بچه های رسانه و اهل مطبوعاتُ بعضی از زن ها و مردها( مشایعت کنندگان) دلشون بیشتر برای خبرنگارهای زنده می سوخت تا شهداء...

تعبیر جالب متفاوتی
مردم ما خیلی دل رحم و مهربونند

سعید شنبه 17 آذر 1386 ساعت 10:04 http://www.eslamibidgoli.ir

سلام. مرسی. قطعه موسیقی رو درست کردم. داونلود کن و لذت ببر.

مرسی واقعا لذت بردم

غزل شنبه 17 آذر 1386 ساعت 11:11

سلام
کامنت تایید نشده از شما نداشتم
می شه بگید چطوری شناختید ؟
حدس می زنم اما خواهشا برام کامنت بذارید و بگید چطوری منو شناختید این فقط از یک طریق ممکنه لطفا!!

چه حدسی گفتم
نه اتفاقا از هزار راه ممکنه

سمیه سهیلی شنبه 17 آذر 1386 ساعت 15:09 http://akshayeman.blogfa.com

خیلی خیلی تلخ بود

من قبول دارم کلام قاصر از بیانش

نجمه شنبه 17 آذر 1386 ساعت 16:11

تشکر میکنم ....

خواهش می کنم

نجمه شنبه 17 آذر 1386 ساعت 18:33 http://najmename.persianblog.ir

حتما...

آفرین
خبرش و بده اگر پیداش کردی

نغمه یکشنبه 18 آذر 1386 ساعت 08:39 http://naghmehdanesh.persianblog.ir

چه کنیم دیگه ما هر لحظه در یک پوستین آییم! نگفتی راستی فامیلیم یا نه! البته تو که می دونی تو شهر ما انقدر همه قاطی پاتی فامیلی ازدواج کردن که بالاخره یه نسبت پیدا می شه!

نمی دونم اما فامیل دانش نداریم اما اگر خواستی می م از کیام؟
ها ها ها

شیرین یکشنبه 18 آذر 1386 ساعت 10:47

سلام؛ما حالمون معلومه (معلوم الحال)!!!!!!!این که دیگه پرسیدن نداره اما بدبختی اونجا ست که این آمار از بین رای اولی ها گرفته شده!!!!!!!!!!! امید های آینده!!!!!!!!!

خیلی به این چیز ها اکتف نکن تنها چیزی که تو ایران اعتبار نداره همین آمارها و رای هاست

اریانا یکشنبه 18 آذر 1386 ساعت 13:48

سلام امیر جان
سپاس برای محبت های بی دریغت
خوندم یاد جمله هدایت افتادم :در زندگی زخمهایی هست که مثل خوره روح را در انزوا می خورد و می تراشد
راستی خود محوری یا قهرمان پروری در کار نیست عزیز اون خاطره ها تجربه های شخصی منن پس احتمالا بعضی اوقات شخص اول منم نه کس دیگه...
بازم سپاس و منم بزودی لینکت می کنم مرد بزرگ

شایدم به هر به نظرم خوب شرح ما وقه می کنی

آذر یکشنبه 18 آذر 1386 ساعت 14:30 http://azarjazayeri.blogfa.com

واقعا ما همدیگرو یک بار دیدیم
اصلا یادم نبود
مرسی هیچ وقت به ذهنم خطور نمی کنه که شما از حقم دفاع کنی
آخه بیشتر از اینکه دفاع کنی آدمو ضایع می کنی
البته دست خودت نیست ژنت اینطوری
مرسی از اینکه به وبم سر می زنی

من ضایع محاله

آذر یکشنبه 18 آذر 1386 ساعت 15:29 http://azarjazayeri.blogfa.com

آره تازه یادم اومد
ولی باید باریک الله گفت به حافظه شما !
از ۸۴ تا الان هنوز یادتونه !

نه شما فرامش کار ی
همچون میگه ۸۴ همین ۲سال پیش بود

حمیدرضا طهماسبی پور یکشنبه 18 آذر 1386 ساعت 18:09 http://hrtp.blogfa.com

امیر جون ممنون از محبتت
همیشه به من ثابت کردی در مورد تو اشتباه نکردم....

مخلصیم ؟آبمون نکن دیگه هر چه هستانجام وظیفه است

آذر دوشنبه 19 آذر 1386 ساعت 13:29 http://azarjazayeri.blogfa.com

به جای اینکه به اسم وبلاگ من گیر یدی
به فکر باش یک مطلب جدید بنویسی

از قصد به روز نشد تا فرامش نکنیم کسانی بودند که حالا نیستند

گلابتون سه‌شنبه 20 آذر 1386 ساعت 13:09 http://www.golabeton.blogfa.com

اون سه شنبه نفرین شده تقریبا همه سه شنبه های این دو سال یادم می یاد و ناراحتم می کنه.

نفرین شده یا نفرین کرده توسط یه گروه احمق لجباز خودخواه

نجمه سه‌شنبه 20 آذر 1386 ساعت 15:58 http://NAJMENAME.PERSIANBLOG.IR

نیستی؟!
پشت مشغله های زندگی قایم شدی!!...

هستم
قایم نه هرگز !

روزنامه نگار سه‌شنبه 20 آذر 1386 ساعت 16:02 http://rooznamenegaram.blogfa.com

اونقدر تلخ و گزنده است که نمیتونم راجع بهش چیزی بگم
حتی نتونستم چیز خوبی بنویسم
یه سر به من بزن

واقعا که روح آدم و اون حادثه به درد می آره

نرگس چهارشنبه 21 آذر 1386 ساعت 23:43 http://nniki.persianblog.ir

شمارش معکوس...
۱۰
۹
۸
۷
۶
۵
۴
۳
۲
۱
زود باش آپ شو.......

ببین من چه پسر حرف گوش کنیم تا حرف می زنی می گم چشم
خانم به روز کامنت بگذارید
لالایی بلدی دره مغازت و باز کن خودت اونوقت

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد